اتاقک آبی



متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب


این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود.


می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه!!


هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.


اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»


وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت  یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.




گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.


گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی رومه، دوباره بر میگرداند به مشتری.


گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»


عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.!!


این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.


''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است!

به این میگن جوانمرد♥️


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بهروز آهنگ فارسي کانون آگهی و تبلیغاتی نصرت الـــرّقـــیـم تبادل لینک لینوکس، عشق، برنامه نویسی Lindsay تا حادثه‌ی سرخِ رسیدن اشعار نور ویکی فایل